نم نم بارون |
||
یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : نعیمه
با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین را" ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد "لن ترانی" نشنیدم ز خداوند چو او "ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟ من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد نظرات شما عزیزان: آرمین
![]() ساعت0:41---23 بهمن 1391
عالی بود این حتما باید حفظ کنم
|
||
![]() |